کودکانه
1390/3/11 15:15
239 بازدید
دوستی دارم من
اسم او مهتاب است
هر شب او بیدار است
روزها در خواب است
دیشب او پنهان بود
...همه جا شد تاریک
وقتی آمد، دیدم
لاغر است و باریک
من شدم دلواپس
او ولی می خندید
از همان بالا او
غصه ی من را دید
گفت او با خنده:
«خواب بودم دیشب
پس نشو ناراحت
چون ندارم من تب
من هِلالم امشب
کوچک و کم نورم
یک دو شب در ماه
از تو خیلی دورم»
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی